حقوق بشر، نفس نفیس وجود امیرالمومنین علیه السلام است...
حضرت آیت الله وحید خراسانی:
شاهنشاهی ایران، تمام دارایی و ثروت جهان در
دستش بود، اما وقت افطار به نان جو و نمک افطار
میکرد
(لعلّ بالحجاز او الیمامة من لا طمع له بالقرص...)
برای این که مبادا سفره یک نفر
در حجاز و در یمامه از سفره او رنگین تر باشد!
او احیا کرد حقوق بشر را؛ دنیا در قبضهاش بود.
سبط پیغمبر را طلب کرد، سه دینار به سبط اکبر پیغمبر خاتم "صلّی الله علیه و آله"
داد. یک حبشی سیاه رنگ را هم از آن طرف صدا کرد، سه دینار هم به دست او داد...
حقوق بشر این است که خودش با خدمتگزارش آمد
میان بازار، آن وقتی که شاهنشاهی ایران در قبضه او بود، رفت کنار دکّان بزازی؛ یک
پیراهن کرباس خرید به چهار درهم، یک پیراهن کرباس به دو درهم.
آن پیراهن چهار درهمی را داد به خدمتکارش؛ آن
پیراهن دو درهمی را خودش پوشید. خدمتگزار گفت: تو امیرالمؤمنینی، آن پیراهن را تو بردار.
فرمود: تو جوانی، عمری برای تو گذشته مراعات حال
تو أولی است...
مجری، محیی حقوق بشر در دنیا آن رادمردی است
که قدم میزد، نگاه کرد: دید یک پیرمرد، گدایی میکند، تا گدا را دید، فرمود:
مگر در مملکتی که من حاکم آن هستم، گدا
باید وجود داشته باشد؟ دست اندرکارها معذرت خواستند. گفتند: یا امیرالمؤمنین! این گدا نصرانی است.
تا این کلمه را شنید برآشفت،
فرمود: در مملکتی که من حاکم آن هستم، از این نصرانی در جوانی استفاده کردید،
در پیری ولش کردید. همان جا قدم برنداشت تا اسم پیرمرد نصرانی را در دفتر بیت المال با اسم خود فرزندش نوشت...
حقوق بشر آنجاست که شنید خلخال از پای یک دختریهودیه
کشیده شده، گفت: اگر کسی آرزوی مردن کند جا دارد. آرزوی
مرگ میکند که چرا در زیر بیرق حکومت او خلخالی از پای یک دختر یهودیه کشیده
شده...
افسوس که اوّل المظلومین شناخته نشد. قیامت
انسانیت، وجود او است...
آن روزی که دنیا در قبضهی قدرت او بود و ذخائر
عالم، قافلههای شتر در بیت المال او خالی میشد خودش آبکشی میکرد.
از راه آبکشی
آنچه در میآورد قوتی برمی داشت، بعد مازاد را، یک قسمت را شب، یک قسمت را روز، یک
قسمت را آشکار، یک قسمت را پنهان انفاق میکرد تا این آیه عملی بشود:
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَموَالَهُمْ
بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَةً